این نوشتار نقدی بر صحبتهای اخیر ریچاد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا درباره «مسیر مشترک هم جهت سیاست خارجی» اوباما، ترامپ و بایدن است. به نظر میرسد بر خلاف آنچه ریچاد هاس به آن معتقد است، سیاست خارجی آمریکا در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات نه تنها بین سه دولت اخیر اوباما، ترامپ و بایدن بلکه طی حدود ۵ دهه اخیر دارای ثبات نبوده و مسیر مشترک هم جهت سیاست خارجی وجود نداشته است و هسته تصمیمساز سیاست خارجی (Establishment) نتوانسته است هر سه مورد را در تداوم یکدیگر به یک مسیر نسبتاً ثابت سوق دهد. آنچه بعضاً غلبه ساختار بر کارگزار تعبیر میشود. در ذیل به برخی از این سیاستهای متناقض در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات طی حدود ۵ دهه اخیر اشاره میشود:
۱- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در لشگرکشی به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به بهانه مبارزه با تروریست و سپس نحوه خروج و ترک افغانستان در سال ۲۰۲۱
۲- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد کمک به تشکیل داعش و سایر گروههای تروریست افراطی در منطقه خاورمیانه و ایجاد جنگهای نیابتی در این منطقه
۳- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد سوق دادن متحدان خود در منطقه خاور میانه به شروع ایجاد جنگ با برخی کشورها و نحوه رفتار و حمایت از متحدان خود در این جنگها
۴- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد حمایت از تغییر دولتها در تونس، لیبی و مصر در سال۲۰۱۰
۵- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد اقدام در جهت ترور فرماندهان مقاومت و چهرههای با نفوذ منطقه خاورمیانه مثل ترور ناجوانمردانه شهید سپهبد سلیمانی
۶- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد لشگرکشی به عراق در سال ۲۰۰۳
۷- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد اتخاذ سیاستهای تجاری و تعرفهای در مقابل رقبای تجاری خود مثل چین
۸- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد توافق نامه های بین المللی زیست محیطی و تغییر اقلیم مثل پیمان کیوتو و توافق نامه آب و هوایی پاریس
۹- نحوه مواجهه و تصمیم گیری و پایبندی دو حزب دموکرات و جمهوی خواه نسبت به توافقات تجاری در زمینه وضع تعرفه های گمرکی و ...
۱۰- نحوه مواجه و برخورد و تصمیم گیری متناقض دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مورد مسئله خلع سلاح کره شمالی
هاس در بخش دیگری از صبحتهای خود اشاره می کند: «واضح است که بایدن با دونالد ترامپ بسیار متفاوت است. او جهان را نبردی بین دموکراسی و اقتدارگرایی توصیف کرده است. او درباره بازگشت به توافق هسته ای با ایران صحبت می کند. او ایالات متحده را به توافق آب و هوایی پاریس بازگرداند. اما آنچه چندان متفاوت نیست واقعیت سیاست خارجی است. یکجانبه گرایی آشکار آمریکا، اخیراً بر سر توافق آکوس و همچنین نحوه خروج ایالات متحده از افغانستان، در تداوم رویکردهای ترامپ بود. حتی اگر امروز در مورد دموکراسی بسیار بیشتر صحبت میکنیم، اما وقتی پای عمل رسید هیچ کاری برای کمک به مردم کوبا انجام ندادیم. ما در قبال هائیتی کاری نکردیم. اینکه اویغورها در چین و مردم هنگ کنگ تحت یک حکومت سرکوبگر هستند را عملاً نادیده گرفتیم.»
بدیهی است که انجام دادن یا انجام ندادن هر یک از اقدامات و استراتژیهای فوق الذکر میتواند منجر به ایجاد تغییرات گسترده اقتصادی و سیاسی در عرصه جهانی شود که زنجیرهای از تغییرات و پیامدهای اقتصادی و سیاسی زنجیره وار و دومینویی بعدی را بوجود میآورند که تبعات بلندمدت ماندگاری را در جهان ایجاد میکنند که این اثرات تا سالها ادامه خواهد یافت و مسیر و روند حرکت اقتصاد و سیاست جهان را عوض میکنند به طوریکه این انتقال و تغییر روند در عرصه اقتصاد و سیاست جهان که به دنبال انجام دادن یا انجام ندادن هریک از استراتژی های فوق الذکر دولتهای مختلف در آمریکا ایجاد میشود می تواند هیچگاه به مسیر و روند قبلی خود بازنگردد. لذا به نظر میرسد صحبت از ثبات و مسیر مشترک هم جهت در سیاست خارجی آمریکا در دولتهای مختلف جمهوری خواه و دموکرات اساساً غلط است و نوعی فرار به جلو از سوی اندیشمندان و اندیشکدههای آمریکایی محسوب میشود. به نظر میرسد دولتمردان دو حزب جمهوری خواه و دموکرات رفتارهای کاملاً متناقضی را در برخورد و مواجهه با مسائل فوق الذکر در عرصه سیاست خارجی داشته اند که میتوان آن را به عنوان تغییر پارادایم ادواری در استراتژیهای سیاست خارجی آمریکا تعبیر کرد که پیش بینی پذیری رفتار این کشور را برای سایر کشورها دشوار ساخته و موجبات ایجاد بی اعتمادی به این کشور در عرصه بینالملل را فراهم آورده است. ریچاد هاس در بخشی از صحبتهای خود اینگونه بیان میدارد: «اجازه دهید فقط نکته بزرگتر را بیان کنیم. شما با نظرسنجی عمومی سیاست خارجی را اداره نمی کنید. شما سیاست خارجی را بر اساس آنچه فکر می کنید هوشمندانه و درست است ، اداره می کنید. و سپس از اتاق بیرون میآیید آن را بهگونهای قانعکننده آن را شرح میدهید، از آن دفاع میکنید و آن را به عموم می فروشید».
مثلاً نحوه مواجهه با مسئله لشگرکشی به افغانستان در سال ۲۰۱۱ و سپس خروج و نحوه تَرک افغانستان در سال ۲۰۲۱ به وضوح مورد اختلاف نظر جدی بین جمهوریخواهان و دموکراتها بود به طوری که باعث انتقادات فراوان به دولت بایدن شد و البته سختترین این انتقادات توسط ترامپ به دولت بایدن مطرح شد. همچنین موضوع تشکیل داعش و گروه های تندرو مشابه در خاورمیانه در راستای کمک به آشوب و جنگهای نیابتی در این منطقه، نیز موضوعی بود که بارها توسط ترامپ در مناظرات انتخاباتی مورد نکوهش و انتقاد جدی قرار گرفت. به عبارت دیگر اگر در سال ۲۰۱۱ به جای جورج دابلیو بوش یک رئیس جمهور دموکرات در آمریکا مستقر بود شاید حمله و لشگرکشی آمریکا به افغانستان و عراق هرگز اتفاق نمیافتاد و به جای آن از روش های کاملاً متناقض درباره افغانستان و عراق تصمیم گیری میشد. همچنین احتمالاً دولت های جمهوریخواه هرگز راهکار تشکیل داعش و کمک به این گروه در جهت ایجاد جنگ های نیابتی در خاورمیانه را در دستورکار خود قرار نمیدادند و احتمالاً از حمله مستقیم ارتش آمریکا و سایر متحدانش در خاورمیانه استقبال میکردند. همچنین در سال ۱۹۸۰ چنانچه یک دولت جمهوریخواه در آمریکا بر سرکار بود شاید از تحریک صدام در عراق برای حمله به ایران استفاده نمیکرد و بجای آن از راهکاری کاملاً متفاوتی برای صدمه زدن به ایران استفاده میکرد و همچنین در مورد مواجهه با پایان دادن به جنگ ایران و عراق نیز به نظر میرسد چنانچه یک دولت دموکرات در آمریکا مستقر بود شاید این جنگ به سهولت پایان نمی یافت و تا سال های بعد ادامه مییافت.
مثلاً نحوه مواجهه با تغییر دولت ها و انقلاب ها و کودتاها در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا توسط دو حزب جمهوریخواه و دموکرات بسیار متناقض بوده است به طوری که اگر در سال۲۰۱۰ بهجای دولت دموکرات اوباما یک دولت جمهوری خواه بر سرکار بود شاید هرگز در تونس، لیبی و مصر دولت ها تغییر نمی کردند و یا اینکه حداقل دولت جمهوری خواه آمریکا در مواجهه با مخالفان و معترضان دولت های قزافی و مبارک، با استفاده از تجهیزات و امکانات خود اقداماتی را علیه مخالفان این دولت ها در کشورهای لیبی و مصر انجام میداد.
تمامی موارد مذکور حاکی از بیثباتی رفتار در اتخاذ استراتژی ها و تصمیمات سیاست خارجی ایالات متحده طی چند دهه اخیر بوده است و این بی ثباتی و تغییر پارادایم ادواری به تدریج عدم تقارن اطلاعاتی سایر کشورهای جهان در مقابل آمریکا کاهش داده و به تدریج که یادگیری و اطلاع سایر کشورهای جهان درباره بیثباتی رفتاری و تغییر پارادایم ادواری در استراتژیهای سیاست خارجی آمریکا بیشتر میشود، از انعقاد هر گونه توافقی با این کشور امتناع میورزند یا اینکه انعقاد توافق برای ایالات متحده را پرهزینه و منوط به ارائه ضمانت های اجرایی قوی از سوی دولت آمریکا به سایر طرفین توافق نامه میکند زیرا که همواره این ریسک وجود دارد که توافق انعقاد شده توسط یک کشور خارجی با یک دولت دموکرات در ایالات متحده به سهولت و با تغییر دولت در آمریکا به یک دولت جمهوری خواه، نقض گردد و بالعکس.
در واقع گذشت زمان موجب نمایان شدن هر چه بیشتر بیثباتی و تناقض در استراتژیهای سیاست خارجی آمریکا توسط دو حزب جمهوری خواه و دموکرات موجب پیشبینی ناپذیری رفتار این کشور در عرصههای بین المللی شده است و اعتماد به این کشور را کاهش داده است و لذا در حال حاضر این کشور باید نسبت به گذشته، متحمل هزینه بیشتری در توافق با سایر کشورها شود و همین عامل موجبات افول آمریکا در زمینههای اقتصادی و سیاسی را فراهم آورده است.
* دکتر کیوان شهاب لواسانی/ استاد اقتصاد دانشگاه
منبع: ایبِنا