به گزارش خبرنگار ایبِنا، جزیرهای عمل کردن بخشهای مختلف تولیدی کشور یکی از معضلات اصلی اقتصاد است که دلیل آن نبود نظام واحد و انسجام در حلقههای زنجیره تولید و همچنین انحراف منابع مالی از مسیرهای اصلی است. در حالی اقتصاد از حجم بالای نقدینگی رنج میبرد و کارشناسان نیز مبلغ ۵هزار همت نقدینگی را بسیار بالا میدانند که از سوی دیگر بنگاههای اقتصادی از نبود نقدینگی شکایت دارند و معتقدند منابع مالی به سمت تولید هدایت نمیشود. در نتیجه باید به دنبال راه حلی بود که ضمن هدایت درست منابع مالی به بخشهای مولد کشور، هم بنگاههای اقتصادی از ان سود ببرند و هم بانکها منتفع شوند. برهمین اساس طرح تامین مالی زنجیرهای اتفاق بزرگ و خوبی بود که چندی پیش طی تفاهمنامهای میان وزارت صمت و شبکه بانکی اجرایی شد و در حال حاضر ۱۲ بانک در این طرح فعالیت دارند.
به همین بهانه با قائم مقام وزیر صنعت، معدن و تجارت گفتوگویی داشتیم و دیدگاه او را درباره معضلات اصلی و زیرساختی اقتصاد در بخش تولید جویا شدیم. «محمدصادق مفتح» در گفتوگو با خبرنگار ایبِنا با تاکید براینکه یکی از مشکلات زیرساختی اقتصاد و ریشههای اصلی پایین بودن بهرهوری، خردپایه بودن اقتصاد است، تاکید کرد: خسارتهایی که اقتصاد به دلیل خردپایه بودن متحمل میشود، خود را در افزایش قیمت تمام شده نشان میدهد چرا که در این شرایط بهرهوری پایین است. در نتیجه باعث میشود کالا با قیمت گران نیز به دست مصرف کننده داخلی برسد. مشروح گفتوگو با مفتح درباره راهکار اصلی خردپایه بودن اقتصاد و همچنین مزیتهای طرح تامین مالی زنجیرهای را در ادامه میخوانید.
باتوجه به معضلات و مشکلاتی که در ساختار تولید کشور داریم، چه دلیل اصلی و اساسی را در این امر دخیل میدانید؟
یکی از مشکلات زیرساختی اقتصاد خردپایه بودن بنگاههای اقتصادی است که در بخشهای مختلف اقتصادی شاهد آن هستیم؛ مثلا در بخش کشاورزی متوسط شالیزارهای ما نیم هکتار است، در صنایع پایین دستی و صنایع تبدیلی کارخانههای کوچک و متعدد داریم یا اینکه در بخش حمل و نقل بیش از ۹۰درصد کامیونها ما راننده مالک و خودشان تصمیمگیر هستند که همه اینها معضل است.
در دنیا براساس یک قاعده کلی، ۳ بنگاه اعم از بنگاههای کوچک S، متوسط M و بزرگ L داریم. شیب اقتصاد باید به سمتی باشد که یک بنگاه با حالت S متولد شود و در یک فرآیند و زمان منطقی به بنگاه M تبدیل شود که یا با ترکیب چند بنگاه کوچک یا بزرگ شدن همان بنگاه و تصاحب سهم رقبا محقق شده و در مرحله آخر هم به بنگاه L تبدیل شود تا بتواند بیشترین سطح مقیاس تولید را داشته باشد و با بهرهوری بالاتر فعالیت کند.
یکی از ریشههای اصلی پایین بودن بهرهوری در اقتصاد ما، خردپایه بودن اقتصاد است. در این باره میتوان به موضوع کشتار جوجههای یک روزه که کمتر از دو سال اخیر رخ داد، اشاره کرد که تبعات آن را تا همین حالا نیز شاهد هستیم چرا که چرخه تولید مرغ به تعادل نرسید. چرا یک فرد چنین کاری کرد؟
چراکه حلقه بعدی که مزرعه پرورش مرغ بود که باید جوجه یک روزه را میخرید، خریدار جوجه یک روزه نبود؛ چرا؟ چون حلقه بعدی که کشتارگاه است، مرغ را با قیمت تمام شده واقعی نمیخرید و خریدار با قیمت پایینتر بود؛ چرا؟ چون قیمت در بازار کاهش پیدا کرده بود.
در نتیجه مانند یک قطاری که متوقف شده و واگنها پشت سرهم به هم برخورد می کنند و خسارت ایجاد می کنند اتفاق افتاد. در حالی که اگر این اطلاعات فقط ۱۸ روز جلوتر به کسی که تخم نطفهدار را در دستگاه جوجهکشی گذاشته و تبدیل به جوجه یک روزه میکند، اطلاع داده شده بود شاهد چنین اتفاقاتی نبودیم. در واقع ما پیشبینی ۱۸ روز آینده را در این بخش نداریم.
از نگاه شما دلیل این امر چیست؟
چون در این بخش شاهد حلقههای کوچک و منفصل از هم هستیم. در واقع با ۲۰ هزار مرغداری کوچک و چندصد واحد تولید جوجه یک روزه و چند صد کشتارگاه و چندده هزار فروشگاه مواجه هستیم که اینها هیچ ارتباط منطقی نیز با هم ندارند و هر کدام برای خود کار میکنند.
یک نمونه دیگر الاکلنگ سیب زمینی و پیاز است که هر سال با آن روبرو میشویم به نحوی که یکسال پیاز ارزان میشود و سیبزمینی گران و سال بعد عکس این موضوع رخ میدهد چراکه این دو محصول زمین واحد دارند. به دلیل اینکه پارسال سیبزمینی گران بوده، امسال همه کشاورزان سیبزمینی میکارند و بنابراین کشت پیاز کاهش مییابد و پیاز گران میشود. سال بعد هم عکس این موضوع را شاهد هستیم که همه پیاز میکارند و سیبزمینی گران میشود. یا مثلا در حمل و نقل، به ازای هر ۲۲۰ کیلومتر پیمایش کامیون، ۱۰۰ کیلومتر کالا جابجا میشود که یک فاجعه است. چراکه راننده برای خود تصمیمگیر است و شرکتی برای ساماندهی امور وجود ندارد بنابراین مجبور است یکسر خالی بیاید در حالی که بار موجود است اما چون اشراف اطلاعاتی کافی ندارد یکسر خالی میآید.
اینها همه خسارتهایی است که اقتصاد ما به دلیل خردپایه بودن متحمل میشود که خود را در افزایش قیمت تمام شده نشان میدهد چرا که بهرهوری پایین است. در نتیجه باعث میشود کالا با قیمت گران به دست مصرفکننده داخلی برسد و در حلقه بعدی مجبور میشویم با تعرفه و ممنوعیت واردات کالای خارجی را هم گران کنیم که بازار داخل شکسته نشود. در نهایت چون صادرات هم گران تمام میشود، به شدت کاهش مییابد.
چه راهکاری برای اصلاح این روند دارید؟
مسیرهایی را باید در بلندمدت طراحی کرد که بنگاههای کوچک و متوسط به مرور تبدیل به بنگاههای بزرگ شوند که فرآیند طولانی است و هنوز هم عزم جدی برای این امور در کشور ما وجود ندارد. اما راه نزدیک و میانبر و مقطعی، ایجاد زنجیرههای تامین است یعنی باید حلقهها را در زنجیره منطفی قرار دهیم.
در مدیریت زنجیره تامین (Supply Chain Management)، اگر کالا در یک جهت حرکت میکند، اطلاعات در جهت عکس آن حرکت میکند و اتفاقی که در مثالهای جوجه یکروزه و سیب زمینی و پیاز زدیم را شاهد نخواهیم بود. در این شرایط بنگاهها در عین اینکه هویت S یا M بودن خود را حفظ میکنند، در یک زنجیره منطقی با هم قرار میگیرند و زنجیره تولید تشکیل میدهند که هرچند منفصل از هم هستند اما در یک ریل حرکت خواهند کرد.
آن نخ تسبیحی که میتواند این اجزای جدا از هم را به هم متصل کند نیز نقدینگی است. در حال حاضر در عین اینکه همه به شدت از بالا بودن پایه پولی شکایت دارند، از سوی دیگر بنگاههای اقتصادی هم از نبود نقدینگی شکایت دارند. این یک تناقض و پارادوکس اساسی است که به اقتصاد آسیب میزند.
چرا شاهد این پارادوکس هستیم؟
این تناقض بیانگر این است که پولها در تلههایی گیر کرده است و آنچه میتواند نقدینگی را به جریان بیاندازد، مدیریت زنجیره تامین (SCM) است که میتواند مشکل بنگاههای کوچک را حل کند و حلقه ایجاد آن یعنی تامین مالی زنجیره تامین (SCF) هم میتواند نخ تسبیح باشد که بنگاهها را به هم متصل کند. در واقع به جای اینکه ۱۰ بنگاه کوچک داشته باشیم یک مجموعه بزرگ خواهیم داشت. بنابراین تشکیل شبکههای زنجیره تامین و ایجاد بستر برای تامین نقدینگی برای این زنجیرهها، یک ضرورت ساماندهی نظام تولید و خدمات است.
در همین راستا وزارت صمت با هدف تشکیل این زنجیرهها، تقاهمنامه تامین مالی زنجیرهای را با بانک مرکزی منعقد کرد.
طرح تامین مالی زنجیره ای چه مزیتهایی دارد؟
غیر از اینکه امور مالی و تولیدی کشور را نظاممند و از مشکلات نظام تولید جلوگیری میکند، بهرهوری را افزایش میدهد و در این شرایط قیمت تمام شده نیز کاهش مییابد. مشکل دیگر یعنی کمبود نقدینگی بنگاه های اقتصادی را نیز حل خواهد کرد. با به جریان انداختن نقدینگی در حلقههای مختلف دو اطمینان کسب می کنیم که دغدغه نظام بانکی کشور است.
نخست اینکه اطمینان پیدا می کنیم که انحراف منابع رخ نمیدهد و وام در جایی که باید، مصرف شده است چرا که یکی از دغدغههای بانک این است که بخش اعظمی از وامهایی که اعطا شده در مسیر اصلی استفاده نشده و مثلا به اسم کارخانه تولیدی وام اخذ شده اما به برجسازی ختم شده است.
دغدغه دوم اینکه مطمئن میشویم به موقع این وام بازپرداخت خواهد شد چون وقتی کالا به حلقه بعد تبدیل میشود بخشی از این وجه به صورت نقدینگی وام تبدیل میشود در همان لحظه که معامله انجام میشود درصد قابل توجهی از آن، از وام حلقه اول کسر میشود و به وام حلقه دوم اضافه میشود.
با تامین مالی زنجیرهای کالا حتما ارزانتر تمام میشود و اقتصادیتر خواهد بود و کل ظرفیت تولیدی کشور به حرکت درمیآید. براساس محاسبات انجام شده، به ازای یک واحد پولی که در ابتدای زنجیره اختصاص مییابد، به میزان ۲.۵ واحد اجزا از وام استفاده میکنند یعنی راندمان وام ۲.۵ برابر میشود. در این شرایط بهرهوری افزایش مییابد و نقدینگی مورد نیاز برای تولید کاهش خواهد یافت و فشار بر بانکها نیز کمتر میشود.